نفس مامان پسر بابانفس مامان پسر بابا، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

محمد فرهام داودی

ما اومدیم

ما اومدیم دوباره   یه سفر سه روزه داشیم به مقصد طالقان ( اونایی که اطلاع ندارن بدونن یکی از بهترین ییلاقهای کرج بعد از جاده چالوس طالقانه وبعد برغان ) سه جاذبه تفریحی و توریستی ما هم که یکی از عضو های پای ثابت این جاده هستیم دوشنبه شب ساعت 12 عازم شدیم و نزدیکهای ساعت دو رسیدیم جمع همه جمع بود و گل شون که ما باشیم کم البته همه داشتن خواب می دیدن جز عمه لیلا که منتظر مابود ماهم که پسری و به بغل داشتیم با هیس هیس وارد اتاق شدیم و پسری مستقر شد من هم کنارش اما هوا خیلی سرد بود اگه مامان بزرگ بیدار بود باید واسه ما بخاری روشن می کرد بنده خدا شانس اورد وگرنه من بدون بخاری خوابم نمی برد اما پسری از ...
10 مهر 1391

شکار لحظه ها

دوازدهم ماه مبارک بود که راهی طالقان شدیم پسری هم که از صبح زود بیدار شده بود دیگه حسابی خسته شده و بهونه می گرفت  ساعت نزدیک به 2 بود که طبق معمول دیدم داره چشماشو میماله که یعنی خوابش میاد من هم که رختخواب پسری رو همیشه همراه دارم روی صندلی پشت براش پهن کردم که بخوابه اما پسری ترجیح می داد که هر جورکه دوست داره عمل کنه یهو متوجه شدم که رفته زیر جای پای صندلی های پشت و اونجا رختخواب رو پهن کرده و داره می خوابه من هم چند تا عکس انداختم که تعدادیش رو میزارم     ...
10 مهر 1391

نابغه

پسر گلم خیلی با استعدادی ماشاالله به هوشت که به مامانت رفته البته بابا محسن میگه که به اون رفتی باشه قبول اگه به بابایی هم رفته باشی من عاشق هوشتم بعد از شمردن اعداد دارم روی کلمات انگلیسی کار می کنم الان هم یه مقدار پیشرفت کردیم بعد از گذشت دو روز انگشت =پینگر                  دست =هند             اتوبوس= باس       ماشین =کار                      هاپو=داگ        &n...
9 مهر 1391

خط نوشته های ذهن محمد فرهام

 بعد از نقاشی کشیدن روی دست و پاهات رسیدی به فرشهای خونه مبلها رو از قلم نینداختی دیدم که داری پیشرفت می کنی و پاستل ها از دستت نمی افتند تصمیم گرفتم که روی در کمد دیواری اتاقت کاغذ بچسبونم شاید یه مقدار تخلیه بشه اون ذهن خط دارت از دیروز که این کار رو انجام دادم کلی خط کشیدی اما نگران پاستل ها هستم که مواد دارن و همش توی دستای تپلت دارن اینور و اونور می رن و رنگ میبازن به دستات   این هم کار دستی و خط های ذهنت  به اضافه گل روی پسرمامان     ا ین هم سرامیک های جلوی آشپز خونه که شما طرح ذهنتو روش خالی کردی وقتی که از کاغذ دیواری کمد خسته شدی اومدی...
2 مهر 1391

بابا جونی تولد مبارک

امروز 31 فروردین  تولد بابا محسن اولی باری که شما هم حضور داری   چون تولد بابایی و عمو جفعر باهم سه روز فرق داره هرسال خون یه کدوم تولد بگیریم امسال هم نوبت خاله جونه خیلی خوب بود شما همش در حال بازی بودی مدام با عمو طفلکی عمو دیگه خسته شده بود ...
2 مهر 1391